اصفهانی. خلف آقا حاجی اصفهانی از گویندگان قرن یازدهم هجری بود. بیت زیر از اوست: مانند شعله برزده دامان گذشت و رفت گرم از برم چنانکه به دل اضطراب سوخت. (از قاموس الاعلام ترکی)
اصفهانی. خلف آقا حاجی اصفهانی از گویندگان قرن یازدهم هجری بود. بیت زیر از اوست: مانند شعله برزده دامان گذشت و رفت گرم از برم چنانکه به دل اضطراب سوخت. (از قاموس الاعلام ترکی)
ملامحمد صادق... از شاعران دورۀ قاجاریه و مردی صافی اندیشه و باذوق بود و از راه صحافی در تهران امرار معاش میکرده است. رجوع به مجمع الفصحاء و فرهنگ سخنوران شود
ملامحمد صادق... از شاعران دورۀ قاجاریه و مردی صافی اندیشه و باذوق بود و از راه صحافی در تهران امرار معاش میکرده است. رجوع به مجمع الفصحاء و فرهنگ سخنوران شود
ابن عبدالملک اصفهانی، مکنی به ابوعمران کاتب، وی مترسلی بلیغ و به زمان متوکل صاحب دیوان خراج بود و دیوان سواد نیز با او بود. (از یادداشت مؤلف). موسی صاحب دیوان خراج از رؤسا و فضلا و نویسندگان بزرگ بود که در عصر عده ای از خلفا خدمت می کردند. او در عصر متوکل دیوان سواد و جز آن را داشت. و خود نویسنده ای چیره دست بود و دیوان رسائل دارد و شعر نیکو می گفت و به سال 246 هجری قمری درگذشت. (از وفیات الاعیان ابن خلکان صص 267- 269). و رجوع به الفهرست ابن ندیم و الاعلام زرکلی و دستورالوزراء ص 71 و الوزراء و الکتاب ص 212 شود
ابن عبدالملک اصفهانی، مکنی به ابوعمران کاتب، وی مترسلی بلیغ و به زمان متوکل صاحب دیوان خراج بود و دیوان سواد نیز با او بود. (از یادداشت مؤلف). موسی صاحب دیوان خراج از رؤسا و فضلا و نویسندگان بزرگ بود که در عصر عده ای از خلفا خدمت می کردند. او در عصر متوکل دیوان سواد و جز آن را داشت. و خود نویسنده ای چیره دست بود و دیوان رسائل دارد و شعر نیکو می گفت و به سال 246 هجری قمری درگذشت. (از وفیات الاعیان ابن خلکان صص 267- 269). و رجوع به الفهرست ابن ندیم و الاعلام زرکلی و دستورالوزراء ص 71 و الوزراء و الکتاب ص 212 شود
از شعرای قرن دوازدهم و اسمش میرزا محمد، مردی سودایی پریشان دماغ بوده، از سفر هندوستان به اصفهان بازگشته، مالیخولیابر وی مستولی بود، در آن حالت متوفی شد. از اوست: تا چهره ز تاب حسن افروخته ای آتش زده ای به جان و دل سوخته ای خوبان همه ناز از تو آموخته اند تو این همه ناز از که آموخته ای ؟ (از مجمعالفصحاء ج 2 صص 446-447) (از فرهنگ سخنوران)
از شعرای قرن دوازدهم و اسمش میرزا محمد، مردی سودایی پریشان دماغ بوده، از سفر هندوستان به اصفهان بازگشته، مالیخولیابر وی مستولی بود، در آن حالت متوفی شد. از اوست: تا چهره ز تاب حسن افروخته ای آتش زده ای به جان و دل سوخته ای خوبان همه ناز از تو آموخته اند تو این همه ناز از که آموخته ای ؟ (از مجمعالفصحاء ج 2 صص 446-447) (از فرهنگ سخنوران)